Friday, July 15, 2005

زن زیادی آبکی

امشب فیلم زن زیادی ساخته تهمینه میلانی را دیدم. باید در نهایت تاسف اعتراف کنم که اخیرا هر بار یک فیلم ایرانی دیده ام که یاد وطن را تازه کنم، بدتر با شوک و حیرت و بیزاری از در سینما بیرون آمده ام. یک بخشی از این حالت مال بد بودن خود فیلم ها است و دیگری مال فضا و محیطی که فیلم در آن ساخته شده. به خدا نمی خواستم اینقدر خارجی بشوم، خودش شده...
بگذریم.... زن زیادی گذشته از این که فیلم خوبی نیست، دارای مشکلات عجیبی است که فقط در ایران ممکن است رشد و نمو کنند. اول این که فاتحه هر نوع عشق، انسانیت و عقلانیت در آن خوانده است. قهرمان زن فیلم که یک معلم فمینیست است و از حقوق زنان دفاع می کند، خودش زن یک مرد لات و داش مشدی شده. اما نه
این که فکر کنید خدای نکرده از قد و هیکل و سیبیل آقا خوشش می آید و گولش را خورده. نخیر، خانم معلم جان از همان پلان اول که شوهرش را می بیند درست مثل کارآگاهی که مظنونی را به چنگ آورده شروع می کند که: به سین جیم که "کجا بودی؟" "چی شده؟" شوهرش او را به رستوران می برد اما دریغ از این که خانم یک لقمه غذا بخورد. همه اش می خواهد بداند که "قضیه چبه". تا شوهرش می گوید که می خواهد در معیت یک بیوه جوان به مسافرت برود، خانم شستش خبردار می شود که کاسه ای زیر نیم کاسه است و در می آید که "منم همرات می یام" در اینجاست که موسیقی سرشار از دراماتیزم به یاری قصه می شتابد و چشمان اشک آلود و مظنون خانم را با صدای گوشخراش ویولون همراهی می کند تا کر شود هرکه آنقدر خنگ است که تا حالا نفهمیده شوهر قصد خیانت به علیا مخدره دزدگیر را دارد. یاد قیصر و برادران آب منگل به خیر. فیلمفارسی کجایی که آبروتو خریدن...

واله من نفهمیدم فایده زندگی کردن زن و شوهری که دایم به هم می پرند، شب ها جدا از هم می خوابند، و هیچ حرمتی برای هم ندارند، چیست. آیا بهتر همان نیست که مردک برود دختر دیگری را پیدا کند؟ و خانم طرفدار حقوق زنان نیز اگر وقتش را به جای پاییدن شوهر، به کار بهتری صرف کند واقعا زندگی سالم تری نخواهد داشت؟
در تمام فیلم فقط یک شخصیت بود که من در او هیچ اشکال عقلی ندیدم و او همان صیا یا دختری بود که به اصطلاح معشوقه آقا شده بود. اول این که این دختر چند جا نشان داد که عزت نفس و شعور و انسانیت دارد. دوم این که با جنسیت خودش راحت بود. سوم این که به جای چسباندن خودش به یک مرد لات بی مصرف، و دنبال کردن او و معشوقه اش در جاده ها، بلد بود که به او بگوید "آشغال به من دست نزن!"
بقیه شخصیت ها از خانم گرفته تا آقا همه از مخ آزاد بودند. همه به خاطر بی وفایی معشوق خون راه می انداختند، اما بویی از عشق نبرده بودند. البته قهرمان زن "سیما" بعد از مدتی خوشبختانه دچار تحول شد و دست ازنق زدن برداشت. جایی خواندم که ماجرای فراری دادن قاتل توسط سیما از روی یکی از رمان های مارگرت دوراس (نویسنده محبوب من) برداشته شده. همان موقع که فیلم را می دیدم در حیرت بودم که این خانم ستمکش چطور چنین فکر جالبی به سرش زده. نگو که ایده مال دوراس بوده! خلاصه فیلم همینطوری مدرن و مدرن تر شد و سر آخر ناگهان همگی به سبک تئاترهای برشتی دور هم جمع شدند تا "رویرو" کنند. آن وسط یک شیر تو شیری شد که نمی دانستیم یقه قیصر را بگیریم یا شلوار برشت را!

از شوخی بگذریم. فیلم در سینمای بی ویو ویلج واقع در شپرد و بی ویو روی پرده است و می توانید آن را ببینید. خانم میلانی هم فرداشب ساعت 7:30 در دانشگاه تورنتو صحبت می کنند. ایشان خانم خیلی زیبا و جالبی است، توصیه می کنم که سخنرانی اش را از دست ندهید. خدا را چه دیدید؟ شاید تکلیف این فمنیسم بازی را هم با او روشن کردیم.

4 comments:

Anonymous said...

harfe dele mano zadi,che khoob , ye nafar mesle man paida shod.az tamame neveshtehat lezat mibaram.
payande bashy.

Anonymous said...

hey there!!be nazare manam in film kheily asabkhord kon bood be vije ke man dar tehran va dar yek cinemaye bedoone cooler tamasha kardam , natije akhloghi in film(be dalie genre ejtemaee) in bood ke ma ha ke dar iram zendegy mikonim berim bemirim dige !!!anyway nemidoonam chera khanome milani avale film zekr nakarde in yek copy irani az dastane ghatli dar nimeshabe khanome margrit doras hast!!!!!!!! jaye tajobe!!

Solivan said...

http://web.peykeiran.com/new/articles/article_body.aspx?ID=6898

Anonymous said...

Salam , man webloge shoma ro az webloge ostad pourmajidi peyda kardam , kheily ghashange. merc.