آن بالا در آسمان
و از میان پنجره کوچک
زمین را می دیدم
که زیر پایم سر می خورد
و خاطرات تلخ و خوش مرا با خود می برد
آن لحظه دانستم
که تنها شدم
دیگر خانه نیست
دیگر بوی خوش آشپزخانه
و آغوش مهربان مادر
و طنین صدای پدر نیست
و دوست رفته است
باید خودم باشم
تنهای تنها
در خلوتی که در آن
هیچ صدایی به گوش نمی رسد
و "دیگران"
در روز "حادثه"
صدای تنهایی های قلب مرا نخواهند شنید.
***
یک روز
در سکوت خود
و در تلاطم صداها و رنگ ها
چشمان آشنایی را دیدم
که به من نگاه می کردند
و فکر کردم
که این لحظه زیبا
فردا به خاطره ای بدل خواهد شد
چشمان مشتاق
میهمان عزیز
- و همیشگی -
قلب من شدند
دل من بی امان تنهایی
و او در شوق کشف آن
- زمین بکر،
ناشناخته -
من را از او گریز
و او را از من رهایی نیست
قلمرو تنهایی
به پیوندی نویافته
تسلیم شد
و از میان پنجره کوچک
زمین را می دیدم
که زیر پایم سر می خورد
و خاطرات تلخ و خوش مرا با خود می برد
آن لحظه دانستم
که تنها شدم
دیگر خانه نیست
دیگر بوی خوش آشپزخانه
و آغوش مهربان مادر
و طنین صدای پدر نیست
و دوست رفته است
باید خودم باشم
تنهای تنها
در خلوتی که در آن
هیچ صدایی به گوش نمی رسد
و "دیگران"
در روز "حادثه"
صدای تنهایی های قلب مرا نخواهند شنید.
***
یک روز
در سکوت خود
و در تلاطم صداها و رنگ ها
چشمان آشنایی را دیدم
که به من نگاه می کردند
و فکر کردم
که این لحظه زیبا
فردا به خاطره ای بدل خواهد شد
چشمان مشتاق
میهمان عزیز
- و همیشگی -
قلب من شدند
دل من بی امان تنهایی
و او در شوق کشف آن
- زمین بکر،
ناشناخته -
من را از او گریز
و او را از من رهایی نیست
قلمرو تنهایی
به پیوندی نویافته
تسلیم شد
3 comments:
نمي دونستم شعر مي گي . دلتنگ بود و دلتنگم كرد. كاش بودي و باز مي رفتيم لاله زار قدم مي زديم. يادتم مدام... يادت كجاست؟
cooooooooool. that is so nice, such a nice and perfect person that you are.
I wish i could .........
MAHSHARE.FAGHAT HAMIN
Post a Comment