بالاخره شان پن هنرپیشه محبوب من هم به فکرش رسید که به ایران سر بزند. عکس های او را اینجا ببینید. خیلی دلم می خواهد بدانم که وقتی توی داغی خیابان های تهران راه می رفته و وقتی ساختمان های کهن اما اصیل دانشگاه تهران را مزین به عکس ها و شعارهای نماز جمعه می دیده، درباره ایران چه فکر کرده. مخصوصا جالب ترین عکس برای من این یکی است. انرژی و خنده ای که بین شان پن و دختر جوان همراهش (که لابد مترجم او بوده) رد و بدل می شود را دوست دارم. همچنین حضور آن خانم با چادر مشکی در پسزمینه عکس برایم جالب است. حدس می زنم که گرمای آن روز بالای 30 درجه بوده است. لابد آن خانم برای رسیدن به آنجا در اتوبوسی که گرمای داخلی آن به 50 درجه می رسد هم نشسته است. او طوری شان پن و دختر جوان را نگاه می کند انگار معمایی حل نشدنی در ذهنش ایجاد شده است. نمی دانم آیا شان پن هم چنین معمایی درباره او در ذهنش ایجاد شده یا نه. لااقل این که آیا می داند که او هر روز تابستان خدا چه گرمایی را باید تحمل کند؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment