Monday, August 22, 2005

سحرخیز باش تا کامروا شوی

امروز بعد از عمری بالاخره مجبور شدم که صبح زود از خواب بیدار شوم و سر کار بروم. این تابستان ساعت کار من از سه به از ظهر تا نیمه شب بود. راستش روزی که این شیفت را به من دادند، (علیرغم غرغرهای ظاهری) ته دلم داشتم غنج می زدم که مجبور نیستم صبح زود از خواب بیدار شوم و می توانم هرقدر که دل تنگم بخواهد در رختخواب بمانم و تا لنگ ظهر بخوابم. همچنین خوشحال بودم که صبح به اندازه کافی وقت دارم که به کارهای شخصی ام برسم و مفیدترین ساعات روزم را "به این پدرسوخته های سرمایه دار" نمی فروشم.
امروز ساعت کار من از 10 صبح شروع می شود اما به اشتباه ساعت 8 از خواب بیدار شدم. اولش کمی سخت بود اما بعد به فکر صبحانه پنیر فتا و نان رای (بالاخره نفهمیدم این "رای برد" یعنی نان جو یا نه؟) و چای ارل گری افتادم و غم و اندوه جای خود را به خوشی بی سابقه ای داد. آخر خوردن نان و پنیر فقط صبح می چسبد نه نزدیکی های ظهر. تا لحظه بیرون رفتن از خانه حواسم نبود که دارم 1 ساعت زود می روم. اما خوشبختانه یادم افتاد و نرفتم. بعد من ماندم و یک ساعت وقت اضافه. طبیعتا سراغ کامپیوتر عزیز رفتم و ایمیل هایی که یک عمر بود باید می زدم و از تنبلی پشت گوش می انداختم را فرستادم. بعد به فکر آپدیت کردن ویلاگ افتادم و تازه بعد از این وقت دارم که تا قبل از رفتن حداقل یک کار دیگر هم بکنم.
حالا اگر می خواستم ساعت 3 بعدازظهر سر کار بروم ساعت 11 از خواب بیدار می شدم و در رویای کارهایی که باید آن روز انجام دهم فرو می رفتم. بعد به فکر انتخاب بین صبحانه و نهار می افتادم. بعد ایمیل هایم را چک می کردم و هر مقاله یا مطلب بیمزه ای که دیگران جالب یافته بودند را با علاقه دنبال می کردم. بعد نیم ساعتی را پای تلفن می گذراندم. بعد ناگهان می فهمیدم که یک ساعت وقت بیشتر نمانده و دیگر برای انجام دادن هر کاری دیر است. مثل فرفره نهاری دست و پا می کردم و تا به خودم می جنبیدم ساعت 2:40 دقیقه می شد و با دوچرخه از خانه بیرون می زدم و جانم را کف دستم می گذاشتم تا به موقع به محل کار برسم! حالا شما قضاوت کنید. آیا واقعا قدیمی ها حرف حساب نزده اند که سحرخیز باش تا کامروا شوی؟

6 comments:

Solivan said...

for the whole weekdays, you can find me out of my bed at 7:00 AM. for weekends , it could be 2:00 PM! :)

Anonymous said...

khaily ba haly!!!!!! neveshtehato dust daram.zendegi va eshgh dar anha jaryan dare.

Anonymous said...

Storied Iraq soldier recuperating
Erik Kurilla, right, and an Iraqi interpreter questioned Iraqi men in a trucking yard while ... Although not well-known, Kurilla - the highest ranking soldier from the Fort Lewis-based Stryker Brigade to be seriously wounded in battle - has a dedicated following on the Internet.
Diamonds are forever
jeff walter diamonds

Sibil said...

آقا داستان مشابه اين که اين بابا ما هميشه ما را ساعت شيش صبح بيدار می کرد که "سحر خيز باش تا کاموری باشی." من
هم که به قول اينجايی ها نايت پرسن هستم و مغزم صبح ها کار نمی کنه. نتيجه اينکه بدنده کاملا عقده اي بات اومدم و
از وقتی تنها زندگی می کنم امکان نداره زود تر از ساعت 11 بيدار شم.

Anonymous said...

عيسي سحرخيز???!!!

Anonymous said...

به این پدرسوخته های سرمایه دار

you said it and you said it well.
i get up late but i don't mind getting up early either but once u are getting up to do thier job and work for them that is where i get so pissed :@