نیمه شب در تقاطع اسپاداینا و کوئین منتظر استریت کار بودم و شعرهای مولوی با صدای شاملو توی گوشم بود. در حال خستگی و خواب آلودگی توان تمرکز نداشتم. شعرها می آمدند و می رفتند و صدای بم، محکم و کمی شیون گونه شاملو توی گوشم می پیچید. نوای سنتورکه به طرز ناشیانه ای در فاصله شعرها فطع و وصل می شد تضاد زیادی با آرامش شبانه تورنتو نداشت، اما کمی غریب می نمود. کم کم در دنیای دیگری فرو رفتم. به مولوی اندیشیدم و گستردگی کلامش و نگاه عاشقش به این دنیا. وقتی از مردم شاکی می نالید فکر کردم که مردم چقدر همیشه شبیه هم بوده اند. چه در قونیه قرن چهارم هجری زندگی کنند، چه در تهران یا تورنتوی قرن بیستم و یکم میلادی. شاید هم این جهان شمولی مولوی است که با چند ترکیب ساده ناگهان تمام دنیا و آدم هایش را در یک جمله توضیح می دهد. و بعد صدای شاملو و طرز ادای کلمات، شعر را به کل معنای تازه ای می داد. فکر کردم که اگر کسی بخواهد روی مولوی توضیح و تفسیری بنویسد حتما باید اشاره کند که شاملو این کلمه را با این لحن ادا کرده به عنوان یک مرجع. به هرحال این هم مراسم بزرگداشت شاملو... و برای یک ماه، خداحافظ تورنتو...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
9 comments:
i will miss you a lot, how can i explain the feeling that i have inside, it's like ,..... , it's like. .... ,it's like . toronto is so quiet, it's so cold. it's so dark. it was so nice beeing with u.
My Dear I miss you a lot.
نازلي سخن نگفت
نازلي ستاره بود:
يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت
نازلي سخن نگفت
نازلي بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: زمستان شكست!
و
رفت...
سلام...حالا نميشود مطالبتان را قدري بيش از اين با زبان مادريتان بنويسيد؟ اگر چه شما معمولا غريبه ها را تحويل نميگيريد ولي من كماكان از حدود شش ماه پيش گاه و بيگاه خواننده مطالب شما هستم . اما چه كنم كه هنوز به زبان انگليسي كاملا مسلط نيستم؟
سلام دوست عزیز! باز با مطلبی تحت عنوان «يك متن غير ليبراليستي/غير فمينيستی با سس اضافي» به روزم حتما سر بزن...
salam! az matlabetan estefade boradam dast marizad! shad bashi
how can I send u an e_mail?
خانم محمد کاشی باسلام
خوشحال می شویم از وبلاگ گروهی فام دیدن فرموده و از نظرات خود بهره مندمان سازید. با تشکر
www.fam.blogfa.com
خوشحالم ديدم اينجا هستين. از ماهنامه فيلم مي خونم و بعد غربت رو هم مي دونستم و ...
نمي دانم مرايادتان هست يا نه.شايد هم برخي از نوشته ها و نقد هاي مرا در ايران خوانده باشيد.حتي يک بار هم سراغ شما را از دوست منتقدي که شما را مي شناخت گرفتم.بعد يک داستان کوتاه تاثير گذار از شما در يکي از مجلات اينجا ديدم که وصف خوبي از لحظات رفتن شما به تورنتو و جدا شدن از تعلقات شما در آن بود و البته سينمايي هم بود.آخر مگر چند نويسنده ومنتقد زن در ايران داريم که نبودنتان حس نشود.راستش روزي هم براي سفارش مطلبي از آن دوست خواستم ادرس داشته باشم که در ميان گرفتاريها و عجله از ياد رفت.مطالب پراحساس و صادقانه شما را که اينجا خواندم بيشتربه يادتان افتادم .r_nzr@yahoo.com
Post a Comment